بوی ماه مهر

ساخت وبلاگ

ساعت کاری کتابخانه
همه روزه ساعت 7/30 الی 20
پنجشنبه ها از ساعت 7/30الی13/30
آدرس کتابخانه: زنجان، شهرک گلشهر، فاز3، میدان امام علی، جنب مسجد علی ابن ابی طالب(ع)
تلفن: 33725505-024
اینستاگرام کتابخانه
https://www.instagram.com/golshahr_lib_zanjan
کانال کتابخانه
https://web.bale.ai/#/im/c/golshahrlib

بوی ماه مهر...
ما را در سایت بوی ماه مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosavilib بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 5:55

ساعت کاری کتابخانه
همه روزه ساعت 7/30 الی 20
پنجشنبه ها از ساعت 7/30الی13/30
آدرس کتابخانه: زنجان، شهرک گلشهر، فاز3، میدان امام علی، جنب مسجد علی ابن ابی طالب(ع)
تلفن: 33725505-024
اینستاگرام کتابخانه
https://www.instagram.com/golshahr_lib_zanjan
کانال کتابخانه
https://web.bale.ai/#/im/c/golshahrlib

بوی ماه مهر...
ما را در سایت بوی ماه مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosavilib بازدید : 86 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 5:55

ساعت کاری کتابخانه
همه روزه ساعت 7/30 الی 20
پنجشنبه ها از ساعت 7/30الی13/30
آدرس کتابخانه: زنجان، شهرک گلشهر، فاز3، میدان امام علی، جنب مسجد علی ابن ابی طالب(ع)
تلفن: 33725505-024
اینستاگرام کتابخانه
https://www.instagram.com/golshahr_lib_zanjan
کانال کتابخانه
https://web.bale.ai/#/im/c/golshahrlib

بوی ماه مهر...
ما را در سایت بوی ماه مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosavilib بازدید : 116 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 5:55

ساعت کاری کتابخانه
روزهای زوج از ساعت 8 الی 17/30
روزهای فرد از ساعت 8الی 13
آدرس کتابخانه: زنجان، شهرک گلشهر، فاز3، میدان امام علی، جنب مسجد علی ابن ابی طالب(ع)
تلفن: 33725505-024
اینستاگرام کتابخانه
https://www.instagram.com/golshahr_lib_zanjan
کانال کتابخانه
https://web.bale.ai/#/im/c/golshahrlib

بوی ماه مهر...
ما را در سایت بوی ماه مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosavilib بازدید : 156 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:15

ساعت کاری کتابخانه
روزهای زوج از ساعت 8 الی 17/30
روزهای فرد از ساعت 8الی 13
آدرس کتابخانه: زنجان، شهرک گلشهر، فاز3، میدان امام علی، جنب مسجد علی ابن ابی طالب(ع)
تلفن: 33725505-024
اینستاگرام کتابخانه
https://www.instagram.com/golshahr_lib_zanjan
کانال کتابخانه
https://web.bale.ai/#/im/c/golshahrlib

بوی ماه مهر...
ما را در سایت بوی ماه مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosavilib بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:15

ساعت کاری کتابخانه
روزهای زوج از ساعت 8 الی 17/30
روزهای فرد از ساعت 8الی 13
آدرس کتابخانه: زنجان، شهرک گلشهر، فاز3، میدان امام علی، جنب مسجد علی ابن ابی طالب(ع)
تلفن: 33725505-024
اینستاگرام کتابخانه
https://www.instagram.com/golshahr_lib_zanjan
کانال کتابخانه
https://web.bale.ai/#/im/c/golshahrlib

بوی ماه مهر...
ما را در سایت بوی ماه مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosavilib بازدید : 133 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:15

ساعت کاری کتابخانه
روزهای زوج از ساعت 8 الی 17/30
روزهای فرد از ساعت 8الی 13
آدرس کتابخانه: زنجان، شهرک گلشهر، فاز3، میدان امام علی، جنب مسجد علی ابن ابی طالب(ع)
تلفن: 33725505-024
اینستاگرام کتابخانه
https://www.instagram.com/golshahr_lib_zanjan
کانال کتابخانه
https://web.bale.ai/#/im/c/golshahrlib

بوی ماه مهر...
ما را در سایت بوی ماه مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosavilib بازدید : 107 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:15

«عیسای روح‌الله» (خاطرات حاج عیسی جعفری، خادم امام) پدیدآور: محمدعلی صدرشیرازی ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی تعداد صفحات: ۱۷۶ شهید بهشتی رحمت‌الله‌علیه تعبیر بسیار حکیمانه‌ای دارند. ایشان می‌فرمایند: اغلب انسان‌های به ظاهر با عظمت، هر قدر بهشان نزدیک شوی در نظرت کوچکتر می‌شوند، سعی کنید در زندگی به سراغ  کسانی بروید که هر قدر بهشان نزدیک شدید، بر عظمتشان در نظرات بیشتر شود. این کتاب خاطرات یکی از نزدیک‌ترین انسان‌ها به مرحوم امام رضوان‌الله‌علیه است؛ شخصیتی که شاید در موارد  و زمینه‌هایی از بسیاری از شخصیت‌های انقلابی یا حتی اعضای خانواده امام به ایشان نزدیک‌تر باشد. با خواندن نقل قول‌ها و خاطرات این شخص بسیار نزدیک به امام، عظمت این شخصیت کم‌نظیر تاریخ بشریت برای مخاطبان بیش از پیش عیان خواهد شد. در بخشی ازکتاب می‌خوانیم: خبرِ بمباران جماران ... یک بار از نخست‌وزیری به بیت آمدند و گفتند که ساعت پنج صبح قرار است ایران و از جمله جماران را بمباران کنند. من هراسان از جان امام بلاتکلیف مانده بودم. همه خواب بودند و به بنده این خبر رسیده ‌بود. دل را به دریا زدم و از سرِ‌اجبار نصف شب حاج‌احمدآقا را بیدارکردم. ایشان معترض شد و گفت چرا این وقتِ شب مرا بیدار کردی؟ وقتی جریان را گفتم سریع بلند شد. رفت و ماجرا را برای حضرت امام تعریف کرد؛ ولی امام اصلاً به خبر محلی نگذاشت و برنامه طبیعی خود را پی‌گرفتند! در موقع بمباران‌ها یک پناهگاهی به صورت آماده و سوله‌مانند درست کردند و در کنار اتاق امام کار گذاشتند که ایشان در مواقع حمله در آن پناه بگیرند؛ اما اطرافیان هر کاری کردند تا امام را برای استفاده از آن و پناه‌گرفتن مجاب کنند مؤثر واقع نشد. امام از کنار آن مکرراٌ رفت‌وآمد داشتند ولی پایشان را در آن نگذاشتند. من هم هرچه اصرار کردم می‌گفتند: «مگر همه‌ی مردم پناهگاه دارند و می‌روند در پناهگاه که من بروم؟ بوی ماه مهر...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی ماه مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosavilib بازدید : 194 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:15

سلامتی چه نعمتی! پنج حدیث از امام باقر (علیه‌السلام) پدیدآور: سید محمد مهاجرانی ناشر: جمال تعداد صفحات: ۱۲ چهارده معصوم چهارده ستاره درخشان و زیبای آسمان زندگی ما هستند. ایشان بهترین الگوی زندگی هستند که تمام رفتارها و سخنانشان شیرین و زیبا و آموزنده است. هزاران حدیث و روایت زیبا، تأثیرگذار و مفید از آنها به یادگار مانده است. برای آشنایی و یادگیری هر چه بهتر کودکان با این گنجینه گران‌قدر، هفتاد حدیث در مجموعه «حدیث و شعر و قصه» که هر جلد آن مختص یکی از معصومین است گردآوری شده است که از هر معصوم پنج حدیث که همراه با دو بیت شعر و قصه کوتاه شیرین و جذاب و آموزنده، درباره موضوعات گوناگون است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: پرهام و پدرش توی بوستان قدم می‌زدند. روی یکی از نیمکت‌ها کنار مردی میانسال که موهای جو گندمی داشت، نشستند. او مجله‌ای می‌خواند که روی جلدش تصویر چند پنگوئن بود. پرهام به او نگاهی کرد و گفت: «ببخشید آقا این‌ها چی‌اند؟» - مرد لبخند زد: پنگوئن! - پنگوئن چیه؟ - یک نوع پرنده که در قطب زندگی می‌کند و به جای پرواز راه می‌رود. - قطب کجاست؟ - جایی که همیشه پوشیده از برف است. - چرا همیشه پوشیده از برف است؟ - پدر پرهام به او گفت: «پسرم اینقدر سؤال نکن! مزاحم عمو نشو.» - مرد گفت: «او را راحت بگذار. پسرت بهترین کار را می‌کند. تا نپرسی دانشت زیاد نمی‌شود.» مجله و کتاب بخوان بپرس از این، بپرس از آن چرا که سؤال، کلید دانش است! بپرس و خیلی خوب بدان امام باقر(علیه‌السلام) : «اِنَّ مَفاتیحَ العِلمِ السُّؤال. پرسش، کلید دانش است.» بوی ماه مهر...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی ماه مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosavilib بازدید : 143 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:15

غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند پدیدآور: حمید حسام ناشر: صریر تعداد صفحات: ۱۰۰ این اثر، روایت داستانی ۷۲ غواص لشکر «انصارالحسین(ع)» استان همدان است که در روز چهارم دی ماه ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی «کربلا۴» حماسه آفریدند. این کتاب که شامل داستان‌های کوتاه و روایت‌هایی براساس خاطرات بازماندگان حادثه و شاهدان عینی است، در قالب داستان به همت حمید حسام در سال ۱۳۷۸ از سوی انتشارات «صریر» به چاپ رسیده است و تاکنون ۵ بار تجدید چاپ شده است. در این کتاب شما می‌توانید به غواص‌های دریادلی که بسیاری از آن‌ها گمنام به شهادت رسیدند، کمی نزدیک شوید و دلیل این همه خلوص و ایمان و عشق به شهادت را از نگاه نزدیک‌ترین هم‌رزمانشان بیابید. در پایان کتاب هم تصاویر رنگی برخی شهدای این عملیات و نقشه‌های مربوط به آن ارائه شده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: ژنرال کلافه شد و اشاره کرد مجید را ببرند بیرون. مجید را بردند. ژنرال پکی به سیگارش زد و با فارسی دست و پا شکسته دستور داد که برای امام‌مان مرگ بخواهیم. نگاه‌ها به طرف هم چرخید و بعد به زمین. از جمع دوازده  نفرمان هیچ‌کس حاضر نبود این حرف را بزند و ماهر عبدالرشید اصرار داشت. تا این که کسی گفت: «مردست خمینی.» و ما هم گفتیم، حتی با فریاد، و گذاشتیم ماهر عبدالرشید در لذتی بماند که فکر می‌کند پیروزی است. فقط یک نفر با ما هم‌صدا نشد و ژنرال او را دیده بود. رفت طرفش. نمی‌شناختمش. حتم از یک لشگر دیگر بود. سیزده‌چهارده ساله و خیلی جدی و حتی می‌شود گفت خیلی مردانه. ژنرال کلتش را مسلح کرد و گذاشت روی شقیقه پسر و گفت: «اگر شعار ندهد، مغزش را متلاشی می‌کند.»  بچه‌ها نگاه هراسان داشتند و سکوت پنجه انداخته بود میان همه و پسر آرام گفت: «نمی‌گویم.» ژنرال دست انداخت یقه پسر را گرفت و از زمین بلندش کرد و گفت: «از این‌ها کوچک‌تری. ولی از همه‌شان مردتری، بزرگ‌تری.» و این اعتراف برای ژنرال زیاد خوب نبود، اما انگار خودش هم به هر قیمت می‌خواست مقاومت اسیر نوجوان را بشکند. گفت: «از من چیزی بخواه!» پسر فکرد و گفت: «فقط یک لیوان آب.» ژنرال لبخند زد و دستور آوردن داد و ما همه خیره به لیوان آب مانده بودیم و نگاه ژنرال، که نگاهش نشان می‌داد از این که توانسته غرور پسر را بشکند، راضی است. پسر لیوان را گرفت. همه‌مان انتظار داشتیم آبش را سربکشد. اما این کار را نکرد. آستینش را زد بالا و با همان یک لیوان آب وضو گرفت و دنبال قبله گشت و ایستاد به نماز. همه ایستاده بودیم و  داشتیم هاج و واج نگاهش می‌کردیم. بوی ماه مهر...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی ماه مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosavilib بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 23:15